طهور

طهور

۱ مطلب در دی ۱۳۹۲ ثبت شده است

    وقتی به گذشته ها فکر می کنم حالم منقلب می شه حتی به گذشته های نه چندان دور ...

  شاید بیشترین چیزی که تو فکر کردن به گذشته ها منو مشغول خودش می کنه سرعت گذر زمان باشه اما به خودمم فکر می کنم به خیلی چیزها ، به آدم هایی که یه زمانی آدمای مهمی بودن تو زندگیمون و دیگه نیستن، به دوستایی که چقدر خاطرات لذت بخش با هم داشتین اما الان دیگه بعد از گذر چند سال چقدر دنیاهامون عوض شده از هم دور شدیم و حتی اون خاطرات مشترک هم نمی تونه ما رو به هم وصل کنه و باید یاد بگیرم تنهایی به اون خاطرات فکر کنم و چقدر بعضی سال ها سرنوشت سازن چقدر پرخاطره ان ؛ خاطره خاطره خاطره ....

  شاید هیچوقت وقتی تو 1 دورانی قرار داریم به این فکر نمی کنیم که سال ها بعد اون لحظات چقدر عجیب خاطره انگیز شدن و آدم رو منقلب می کنن حالا گاهی این منقلب شدن اشکِ گاهی خنده گاهی عمیقا فرو رفتن تو فکر و...  

 مطلبی که الان می خوام تو ادامه بنویسم رو  1387/6/7 ساعت 1:17 بامداد نوشتمش :

   آن زمان که ترس تماماً بر تو چیره گشته است و سراسر وجودت را به نقابی با خیال واهی تصویر مبدل کرده است ؛ دیگر از چه سخن باید گفت؟! از که یاد باید کرد؟! وقتی سقوط قلم بوی نا امیدی به خود می گیرد ، جوهرش می شود ؛ تا شاید در تنگنای پر وهم خیالت جایی برای امید بیابی ، جایی برای نشاط فراموش شده ای که می تواند کلیدی طلایی برای قفل سرسخت رکودت باشد . تا شاید نفسِ مشکل گشای لحظه هایت را بازیابی. 

  آری! حق با تو ، رَه هموار نیست؛ امّا راه ایستادن است؟! تری لبخندت نمی تواند جایگزین اشک هایت باشد برای خشکی لب هایی به گِل نشسته ، تا گُل برافشاند از این خرمن خاک؟!

  و قلم خود در عین ناباوری دستانت خواهد رفت تا به تو ثابت کند : "وَ مَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لَاکِنَّ اللَّهَ رَمَی"(انفال/17) 

 تا بگوید : "ءَ أَنتُمْ تخَْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الخَْلِقُونَ" (واقعه/59) 

تا قداست قلم را به یادت بیاورد : "ن  وَ الْقَلَمِ وَ مَا یَسْطُرُونَ" (قلم/1)  و از تو بخواهد که آن را به سمت نا امیدی مکشانی. 

قلم رفت تا دستان به قل و زنجیر کشیده ات را به رخت بکشد ، تا نمایانگر حرکت باشد در عین سکونت!

قلم رفت تا افکارت را به سمت کسی ببرد که اینگونه می خوانیمش :

« ای که یک گوشه ی چشمت غم عالم ببرد           حیف باشد که تو باشی و مرا غم ببرد » 

....................................

پ.ن : تو نوشتن زیاد به قوانین ادبی دوست ندارم اهمیت بدم چون اون موقع کلا نباید بنویسم :)

 

۱ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ دی ۹۲ ، ۱۶:۳۶
مریم