طهور

طهور

دوست دارم بنویسم

چهارشنبه, ۱۶ اسفند ۱۳۹۱، ۰۱:۳۲ ق.ظ

نوشتن مثل زیارت می ماند روح را سبک می کند ، این حسی است که خودم به آن رسیده ام. 

همانطور که حدس می زدم اعتیادم به شبکه های اجتماعی را نتوانستم ترک کنم که هیچ معتاد تر هم شده ام حالا به زوایای دیگری از آن توجه می کنم مثل آشنا شدن با آدم های مختلف و گرفتن بازخورد های جالب از آن ها، این حس مثبتی است برای من . 

دیگر برایم اصلا مهم نیست که دیگران در مورد نوشته هایم چه بگویند اینجا خیلی شخصی است حتی شخصی تر از پلاس، که از افسران هم شخصی تر است اینجا کسی نمی تواند منفی بدهت به حرفهایم و ... این جا خودم هستم و خودم هر چند که خیلی هم جدی نگرفتمشان. 

صحبت کردن از مسائل روزمره برایم به شدت لذت بخش و آرامش بخش است. زندگیم مدام در حال تغییر و تحول است و این تغییر را دوست دارم یک تکاپو است برای پوست انداختن برای بهتر شدن این تلاش به خودی خود دوست داشتنی است . 

امروز هوا بارانی بود از آن باران های ملس که جان می دهد برای راه رفتن زیر نم نم باران و من که اهل تنهایی بیرون رفتن نیستم مدام چشم انتظار همسر بودم که گفت کار دارد و دیر می آید این شد که به حیاط رفتم و از هوا کمی استشمام کردم برای جلای دلم چند عکسی هم از درختان حیاط گرفتم و در پلاس گذاشتم برایم جالب بود یک خانمی نکته مثبت عکس را گرفت که دلچسب است مثل حیاط های قدیمی و یک آقایی برگ های انباشته را دید که معلوم است مدت هاست کسی دستی به سر و روی حیاط نکشیده است. 

بعد از آمدن همسر به گلفروشی زعیم رفتیم واقعا گل های قشنگی دارد هر قدر هم آنجا بچرخی خسته نمی شوی تصمیم داشتیم یک گیاه و گلدان زیبا بگیریم که موفق شدیم عاشق هر دویشان شدم هم گل هم گلدان جایش روی جا کفشی است جای تنگ ماهی که قرار است بخریم هم کنارش حالا که دارم می نویسم بوی عید را بیشتر استشمام می کنم البته اگر این کلاس 5شنبه بگذارد که فعلا فکر من را به خودش مشغول کرده است. 

1 بامداد را 20 دقیه است که رد کرده ایم و من هنوز سراغی از خواب در چشمانم نمیبینم. 

عکس آواتار پلاسم را هم عوض کردم گذاشتم عکس کفش های جفت شده یمان لب ساحل در تابستان90. هیچ شمالی به آن اندازه برایم خاطره انگیز و قشنگ نبوده است، راستی تابستان نبود پاییز بود به مناسبت تولد من رفته بودیم یادش بخیر . 

اینکه همیشه بخواهم در یک چهار چوب بنویسم یا در راستای موضوعی خاص آزارم می دهد پس نوشتم هر آنچه دل دوس داشت بر قلم جاری شود . 

 

موافقین ۳ مخالفین ۰ ۹۱/۱۲/۱۶
مریم

نظرات (۲)

۱۶ اسفند ۹۱ ، ۱۲:۴۰ علیرضا ملوندی
خیلیییییییییییییییییییی عالی بود
حداقل به دل من که نشست خیلی خوب بود
قالب وبلاگتم منتظرم ببینم چی میخواد بشه
امیدوارم هر روز بنویسی
یاد پاییز پارسالم بخیر، با صدفا اسممون رو رو ساحل نوشتیم بسی خوب بود :)
از گل جدیدمونم عکس بگیر بذار :)
از کاکتوس قدیمیمونم عکس بگیر :)

زنده باد بهار خخخخخخخخخخخخ
پاسخ:
همین که به دل شما بشینه کافیه :))
چشم از اون دو تا هم عکس می گیرم 
هر روز! هر وقت حسش بیاد باید نوشت اما چشم بیشتر می نویسم 
بهاران خجسته باد خخخخخخخخ
سلام خدا قوت

مطلبی خوبی بود و موقع خوندش حس دل انگیزی به آدم دست میده ولی آخرش خیلی بهاری شد :))

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی